حسین (ع) از مستضعفان می گویدامام بلافاصله بعد از این که از تحقیر شدن میثاق رسول الله(ص) سخن می گویند،بحث محرومین را پیش می کشند که چگونه در شهرها رها شده اند.پس معلوم می شود که این بحث،از مفاد اصلی پیمان رسول الله است.

فرمود:«لا فی منزلتکم تَعملون ولا من عمل فیها تعتبون»؛نه در آن منزلت الهی که دارید،به تکلیف خود عمل می کنیدیعنی نه خودتان اهل عملید و نه از کسی که عمل می کند و اهل عمل است،حمایت می کنید.این همه احترام و حرمت را برای چه می خواهید؟ برای چه وقت می خواهید؟! کجا می خواهید خرجش کنید؟ «بالادهانِ و المصانعةِ عند الظّلمةِ تعملون».(دُهن به معنی روغن است،ادهان،روغن مالی یا همین ماست مالی کردن است که ما در زبان فارسی،به کنایه از سازشکاری و سهل انگاری می گوییم).شما همه چیز را ماست مالی می کنید.

مصانعه همان سازشکاری است.می فرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آنکه خودتان امنیت داشته باشید.به خاطر امنیت خود،همه ی ارزش ها را فدا کردید.جانتان و منافعتان از دین خدا نزد شما عزیزتر است.اینها همه،محرّمات الهی بود که می بایست ترک می شد و شما می بایست نهی می کردید و نکردید.

شما از بقیه ی مردم وضعتان در آخرت،بدتر است.مصیبت شما بیشتر است؛زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد،حکومت باید در دست علمای دین باشد و همین عبارت سیّدالشهداء(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رضوان الله علیه) به آن استناد کرده اند- «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله»؛یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند؛اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای نیست.«انتم المسلوبون تلک المنزله»؛می دانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت،بیرون کنند؟! زیرا شما زیر پرچم حقّ،متّحد نشدید،پراکنده و متفرق شدید و در سنّت الهی،اختلاف کردید با اینکه همه چیز روشن بود.«ما سُلبتم ذلک اِلّا بتفرُّقِکم عن الحقّ بعدَ البیّنةِ الواضحه.لو صبرتم علی الاذی و تحمّلتم المئونة فی ذات الله...»؛اگر حاضر بودید که زیر شکنجه و توهین و اذیت،مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید،حکومت در دست شما می بود؛اما شما حاضر نیستید رنج ببرید.

«ولکنّکم مکّنتم»؛شما در برابر بی عدالتی و ستمگران،تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید؛حال آنکه آنان به شُبهات،عمل می کنند و طبق شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت تفکیک کرده اند.

چه چیزی اینان را بر جامعه ی اسلامی مسلّط کرده است؟! «سلّطهم علی ذلک فرارکم من الموت»؛فرار شما از مرگ،اینان را بر جامعه مسلط کرده است.شما از مرگ می ترسید.از شهادت می گریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند.شما به زندگی دنیایی چسبیده اید حال آنکه این زندگی از شما جدا می شود؛ولی شما نمی خواهید از آن جدا شوید؛اما بدانید که هر کس در راه خدا کشته نشود،عاقبت می میرد.آیا گمان می کنید که اگر شهید نشوید،تا ابد می مانید؟! اگر شهید نشوید،مدتی بعد باید با ذلّت بمیرید.شما دست از دنیا بر نمی دارید؛اما دنیا دست از شما بر خواهد داشت.پس تا دیر نشده،شما علمای الهی،جانتان را در خطر بیندازید،از حیثیت تان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید».
سیدالشهداء رو به بزرگان اسلامی می گویند:
«اَسلمتُم الضُّعفاءَ فی ایدیهم»؛شما این ضعفا،مستضعفین،فقرا و محرومین را دست بسته و کَت بسته تحویل دستگاه ظلم داده اید و تسلیم اینان کرده اید.«فمن بین مستعبَد مقهور»؛گروههایی از مردم،برده ی اینان شده اند و مثل برده های مقهور و شکست خورده،در زیر دست و پای آنان له می شوند.«و بین مستضعف علی معیشته مغلوب»؛عده ای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمی توانند تهیه کنند.

«یَتَقلَّبونَ فی المُلکِ بَآرائهم»؛آنها هم هرگونه می خواهند،حکومت می کنند و این محرومین بیچاره در این جامعه،بی پناهند.«فی کلّ بلدِ منهم علی منبره خطیبٌ یصقع»؛در هر شهری عدّه ای را گماشته اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند.«فَایدیهم فیها مبسوطة و النّاسُ لهم خَوَل»؛دستشان کاملاً باز است و مردم هم زیردست و پای اینها دست بسته افتاده اند و نمی توانند از خود دفاع کنند.«لایدفعونَ یَدَ لامس»؛مردم نمی توانند دستی را که به سمتشان می آید تا به آنها زور بگوید،عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند.شما همه ی این صحنه ها را می نگرید و برنمی آشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبّار عنیدٍ علی الضَّعفةِ شدید»؛اینان عدّه ای آدمهای ستمگر و معاندند.صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می کنند و متأسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می شوند؛در حالی که نه خدا را می شناسند و نه آخرت را قبول دارند:«مُطاعٌ لایَعرفُ المُبدیٌ و المُعید فیها عجباً»؛واقعاً عجیب است.چرا من تعجّب نکنم؟ تعجّب می کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان،صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمی بینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه ی اسلامی،بی دفاع زیرگام آنان افتاده است.یک عدّه غاش و خائن،حکومت می کنند،عده ای باج بگیر ستمگر حکم می رانند «و عامل علی المؤمنین بهم غیرٌ رحیم»؛و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبرده اند و شما باز هم ساکتید.»

امام در پایان همین منبر می گویند:
«خدایا،تو می دانی که این قیام ما،لَه لَه زدن برای سلطنت،تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده ایم.این علامت های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته اند و من می خواهم دوباره این تابلوها را - که راه دین را نشان می دهد - بر پا کنم.قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شده اند و باید آگاه شوند و باید خون مان را به صورت این خواب زده ها بپاشیم تا بیدار شوند».

در زیارت شهدای کربلا هم آمده است که «مردم اینک در حیرت و ضلالت اند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارند که چی به چی است و خون شما،تحلیل شفّافی از اوضاع به مردم،ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند».حسین(ع)می گوید:من می خواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است؛ولو خون من ریخته شود.خدایا،من برای دوباره سر پا کردن نشانه های دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کرده ام.امام(ع) به «اصلاح علنی»،اشاره می کنند؛یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه،بلکه اصلاح علنی و ظاهر،می کنیم تا بندگان مظلوم تو،امنیت پیدا کنند،مردم امنیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیابند و به حدود و احکام و قوانین تو و سنّت پیامبر تو در حکومت،عمل بشود که اکنون عمل نمی شود.

و خطاب به اصحاب فرمود:بعد از همه ی این حرفها اگر شما حضّار و هم پیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید،بدانید که این ستمگران بیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پیش می روند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کنند.در هر صورت،اگر به ما نپیوندید،خدا ما را بس است(حسبنا الله و نعم الوکیل).من با شما اتمام حجت کردم؛حال آن که می دانم که نمی آیید.گفتم و می دانم که شما جهاد نخواهید کرد.

منبع: حسین (علیه السّلام) عقل سرخ – گفتگو با حسن رحیم پور(ازغدی)- مجموعه مباحث طرحی برای فردا (2).

شگفتا از این وضع! - بخش اوّل